نفس  و  همه وجود مامی و بابایی اميرمحمد نفس و همه وجود مامی و بابایی اميرمحمد ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
پیوند آسمانی ما پیوند آسمانی ما ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

امیرمحمد گل همیشه بهار باغ زندگیمون

کادوی تولد خودم

پسر خوبم دست بابایی درد نکنه این کادو تولدم که بابایی به من داده انشاءا.. تا 1000 سال سایش بالای سرمون باشه الهی آمین من اصلا طلای زرد  و النگو ندارم و دوست نداشتم ولی چون بابایی خریده خیلی این النگو را دوست دارم و استفاده می کنم اینم یک گوشی خوشگل که بابایی با اینکه گوشی داشتم زحمت کشید هدیه داد ولی بخاطر اینکه تبلیغ نباشه مدلشم نمی گم ...
28 آبان 1392

ماجرای چیزکیک درست کردن

 پنج شنبه که خونه بودم یک دفعه گفتم یک چیز کیک درست بکنم و دست بکار شدم ولی متأسفانه کمی مواد اولیه کم داشتم که با پیام دادن به بابایی جهت خریدن مواد لازم خیالم راحت شد و چند مرحله کار را با موادی که در خونه داشتم انجام دادم و منتظر بابایی شدم تا بقیه مواد را برام بیاره و خدا را شکر همه چی خوب پیش رفت و صبح روز جمعه چیز کیک من آماده شد ولی وقتی که از خواب بیدار شدم دیدم یک کاسه سفالی توی یخچاله از بابایی پرسیدم عزیزم این چیه ؟ سالاد درست کردی؟ بابایی جواب که نه منم ژله درست کردم منم با تعجب زودی کاسه را از یخچال درآوردم و بعداز دیدن ژله چندتا عکس جهت یادگاری برای وب شما گرفتم و کلی خندیدم  اینم عکس اولین تجربه چیز کیک مامانی ...
28 آبان 1392

امیرمحمد در حالت خواب

الهی فدات بشم که وقتی خوابیدی شبیه فرشته های بی بال میشی قربونت برم امروز صبح که بیدار شدم و میخواستم آماده بشم بریم خونه مادرجون شما روی زمین خوابیدی منم از فرصت استفاده کردم و از این حالت خیلی زیبا و آسمانیت عکس گرفتم شکار لحظه و ثبت زیبایی کردم   ...
28 آبان 1392

امیرمحمد و محرم چهارشنبه 1392/08/22

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع) مامان فدات بشه کلی این چند روز شما در کنار دسته ها عزاداری کردی خیلی این مراسم را دوستداشتی مخصوصاً دایی مهرداد با خانواده اومده بودند تهران کلی به شما با بچه ها خوش گذشت و از مراسم استفاده کردید انشاءا.. که همه نی نی ها مثل سربازهای باوفای امام حسین نمونه یک انسان واقعی باشن الهی آمین اینم عکس امیرمحمد و پسردایی مهران روز تاسوعای حسینی     قبل از رفتن به مراسم امیرمحمد در خونه چهارشنبه 1392/08/22 روز بعد از عاشورا جمعه 1392/08/24 در خونه ...
28 آبان 1392

ژله چتری

پسر گلم روز 5 شنبه برای نهار ما مهمون داشتیم خاله مریم (دوست دوران مدرسه من ) با دختر کوچولوش دنیا جون نهار مهمون ما بودند وای خیلی خیلی خوش گذشت به شما هم همینطور دوتایی اینقدر بازی و شیطنت کردید که حد نداره خونه مثل استخر بازی شده بود پر از اسباب بازی در وسط اتاق منم از این قضیه لذت می بردم که شما کلی داری بازی می کنی و شاد هستی خدارو شکر منم برای دسر بعداز نهار برای اولین بار ژله چتری درست کردم که شما و دنیا جون خیلی دوست داشتید اینم عکسش ولی متأسفانه فرصت نکردم از میز غذا عکس بگیرم اونم خیلی قشنگ شده بود ...
18 آبان 1392

تولد تولد تولد 21 ماهگیت مبارکـــــــــــــــــــــــ

پسر قشنگم 21 ماه شده خدایا شکرت امیرمحمدم با سلامتی و شادابی به 21 ماهگی رسید پسرم مبارک باشه به افتخار همین روز دیشب من و بابایی و مادرجون و بابابزرگ در کنار شما یک جشن 5 نفره با یک کیک خوشگل گرفتیم انشاءا.. کیک و جشن عروسی و فارغ التحصیلی بورس دکتراتو بگیریم الهی آمین اینم عکسای قشنگت امیرمحمد در حال نگاه کردن به کیک تولدش که دلش خیلی آب شده امیرمحمد دیگه خیلی دهنش آب افتاده نگاه کردن امیرمحمد به سوختن فش فشه روی کیک از دور اینم مراسم کیک بریدن پسرم با کمک بابایی   ...
12 آبان 1392

لباسهای پاییزی امیرمحمد پنجشنبه 1392/07/11

عزیزم قشنگ مامان الهی دورت بگردم هفته پیش من و مادرجون رفتیم پاساز تیراژه لباسهای قنشگ پاییزی خریدیم که البته شما را نبردیم شما در خونه پپیش بابایی موندی که من و مادرجون با صبر خرید بکنیم بلوز و شلوار جین کت قهوه ای و شلوار کرم   ...
11 آبان 1392